و من حدیثی نانوشته ، مبهم، | هفته چهارم بهمن ۱۴۰۳

پاشو

چند دقیقه پیش گریه م گرفت و توو تاریکی اتاق گریه کردم اما اجازه ندادم شاهین بفهمه ..

بیانش برام سخته حتی نمیتونم اینجا راجع بش بنویسم اما باید حلش کنم و به روال عادی زندگیم برگردم .

دلم میخواد به همون حدیث خوش انرژی فعال گذشته م برگردم

دلم میخواد این گرد و غبار بی حوصلگی رو از رو این روزام بتکونم و تلاشم رو از نو شروع کنم

دیگه بسه دوران بیهودگی .. پاشو دختر

فیلم . کتاب

کتاب تماما مخصوص عباس معروفی رو تموم کردم و کتاب کوه پنجم پائولو رو شروع کردم

راجع ب کتاب عباس باید بگم من عاشق قلمشم ، عاشق حالی که با خوندن هر فصل از کتابش بهم دست میداد ، یه صفحاتی شو انگار خودم زندگی کردم ، یه جاهایی ش انگار خودم بودم و نبودم .. خلاصه که تجربه لذت بخشی بود

از جمله کتابایی بود که دوس نداشتم تموم بشه..

این کتاب جدیده واسه شاهینه ، راستش خیلی پائولو رو دوس نمیدارم اما میخام این کتابشو بخونم .

چند تا سریال ایرانی هم دارم نگاه میکنم

سریال آبان ، ازازیل ، جان سخت و تاسیان.بیشتر آبان رو دوس میدارم .

سریال فرام هم که یه سریال خارجی ترسناک برگ ریزونه چند قسمت دیدم اما ب خاطر اینکه رو خوابم تاثیر گذاشت از ادامه ش منصرف شدم

یه انیمیشن خیییییلی خوب هم به اسم طلسم شدگان با دوبله فارسی میبینم که واقعااا باهاش از ته دل میخندم و خیلی حال میده ، ببینید با دوبله فارسی .